کد خبر : 9249
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۹

آوای فاخته؛ افسانه یک مهاجر در جنگل‌های گیلان

آوای فاخته؛ افسانه یک مهاجر در جنگل‌های گیلان
امید محصول افسانه های کهن

به گزارش پویشگران گیل:
طنین آوای فاخته (کوکو) پرنده مهاجر خوش آواز در جنگل‌های گیلان، یادآور افسانه و قصه های قدیم این سرزمین کهن است.
فاخته یا کوکو پرنده ای است مهاجر که در اروپا، آسیا، و آفریقا زندگی می‌کند، رنگ آن شبیه کبوتر و دور گردنش طوقی سیاه دارد. آواز فاخته نرم و حزن انگیز و شبیه کلمه «کو کو» است، این آواز اغلب در آغاز فصل بهار شنیده می‌شود. فاخته نر و ماده شیبه هم نیستند، رنگ فاخته نر مایل به خاکستری سیاه است، درحالی که پرندهٔ ماده پرهای خاکستری فاتح رنگ با لکه‌های سفید دارد و فاخته ماده نمی‌تواند آواز بخواند.
جنگل های گیلان زیستگاه این پرنده مهاجر است که فقط حدود سه ماه صدای آنان در جنگل ها شنیده می شود و با سردادن آواز زیبایش سکوت جنگل را در هم می شکند.
فاخته به خاطر آواز حزن ‌انگیز و موزونش در گیلان، رمز و راز افسانه‌هایی شده که از گذشته‌های دور بر سر زبان‌ مردم این دیار بوده است. کوکو، افسانه دختر بچه ای یتیم در گیلان است که مادر خود را از دست می دهد و ماجراهایی را به چشم می بیند. در گیلان، روایت‌های مختلفی از این پرنده هست: بعضی‌ها این پرنده را دخترکی یتیم یا نوعروسی پاکدامن می‌دانند.
«کوکو در افسانه های کهن گیلان دختر کوچکی بود که مادرش خیلی زود می‌میرد و فقدان وجود مادر را هیچ چیز برایش پر نمی‌کند مگر ساعت‌هایی که همراه پدر است. چند سال مرد با دخترش سر می‌کند و خودش را از محبت یک هم‌آشیان دلخواه محروم می‌سازد تا با حرف و کنایه‌ها و دلسوزی‌های دیگران، بالاخره ازدواج می‌کند و برای دخترش نامادری می‌آورد.
نخستین شبی که کوکو بی‌حضور و لطف محبت پدر خوابید، مادرش را در خواب دید که غمگینانه به او نگاه می‌کرد، او تا صبح چند بار از خواب پرید و بالش یادگار مادرش خیس اشک بود. کوکو هرگز از نامادری بوی مادر به مشامش نرسید و او به کوکو خیلی سخت می‌گرفت و می‌دانست که همه چیز و دل و جان شوهرش بسته به این دخترک است.»
دیرباز در روستاهای گیلان رسم بود که دختر باید با دوخت‌ودوز و جمع آوری جهیزیه، ابراز سلیقه کند و برای ورود به زندگی جدید آماده شود. در دل زمستانی سیاه که کوکو برای دیدار خاله به روستای مجاور رفته بود و برف راه بازگشت را بسته، نامادری مهربان مشتی از آویزه‌های نخی را در لابه‌لای لباس‌ها و بافتنی‌های صندوق کوکو گذاشت.
در همان زمستان برای کوکو خواستگار آمد و قرار شد بعد از نوروز به خانه شوهر برود، روزهای آخر نامادری با کوکو خیلی مهربانی کرد و مدام مثل کوکو خیال‌پردازی می‌کرد اما با چه خیالاتی! دستمال را نامادری به سر «کوکو» بست، حلقه زرین را عمه داماد در انگشتش کرد و این شکل جشن نامزدی برگزار شد.
صبح روز بعد وقتی کوکو خواست دستمال سر را در صندوق بگذارد، نامادری صدای زوزه مانند دردناکی از بالاخانه شنید، وقتی رسید دید کوکو موپریشان و چهره خراشیده وسط اتاق مچاله شده و نشسته.
همه لوازم صندوق در گوشه و کنار اتاق پخش بود و بوی ناک و خزه و خیسی همه جا پر شده بود، دختر که حاصل سال‌ها تلاش و امیدواری را که با آن همه آرزو و خوش‌خیالی، کشیده بود بر باد رفته می‌دید از خدا خواست که او را از این رنج و از این سرافکندگی و از این زندگی خالی از امید، خلاص کند.
هنوز نامادری کامل وارد اتاق نشده بود که کوکوی قصه ما پیچ‌وتابی خورد و لحظه‌ای بعد به صورت پرنده‌ای زیبا و دوست‌داشتنی درآمد و پروازکنان به بالای درخت نارون همسایه رفت و در حالی که صدایش روشن و دلنشین اما دردناک بود، شروع به خواندن کرد: کوکو، کوکو، کوکو، کوکو/ کوکو پر و بالی زد و به سوی جنگل انبوه و بی‌برگ روستا در آن زمستان سرد و غم‌گرفته پرواز کرد و ناپدید شد.
سیدهادی حمیدی از اساتید آواز تالشی در غرب گیلان قطعه معروفی در وصف کوکو به زبان تالشی اجرا کرده است که عبارت است از:
کوکو بر سر داره – کار مدا بدا بناله/ فاخته بر روی درخت است کارش نداشته باش بذار ناله کنه
کوکوجان بر سرداره کارمدار بدا بناله/فاخته جانم برروی درخت است کارش نداشته باش بذارناله کنه
کوکو نه ماه که لاله کار مدا بدا بناله/فاخته در سال نه ماه لال است کارش نداشته باش بذار ناله کنه
کوکو سه ماه بخندی کار مدا بدا بناله/فاخته در سال سه ماه می خواند کارش نداشته باش بذار ناله کنه
امید محصول افسانه های کهن
دکتر مجیدشافعی از چهره های هنری و از محقیقین مناطق رضوانشهر و تالش با اشاره به میزان اثرگذاری افسانه ها در جوامع کنونی گفت: داستان های بومی محلی سرشار از زندگی و امید به آینده و تلاش برای ساختن زندگی بهتر است که فکر میکنم عدم پرداختن به ادبیات داستانی نقش زیادی در از یاد رفتن قصه ها و افسانه هایی که سینه به سینه به نسل ما رسیده، دارد.
وی افزود: به نوعی می توان گفت شکافی بین نسل جدید و گذشته بوجود آمده که انتقال افکار و فرهنگ بین آنها را با مشکل مواجه نموده و با توجه به اینکه هسته اصلی داستانهای منطقه را کار، تلاش و پویایی تشکیل می دهند می توانند دستمایه ای برای بوجود آوردن سایر گونه های هنری مثل فیلم، عکس، نمایش، معماری و نقاشی قرار گیرند تا نمود بیشتری در جامعه داشته باشند.
شافعی با اشاره به برقراری ارتباط نسل امروز با توجه به تغییرات پیچیده مدرن با چنین افسانه هایی گفت: باید همگام با پیشرفت تکنولوژی و تغییر ارزشها و تفکرات نسل جدید با دستمایه قرار دادن این گونه داستانها برای رسیدن به جامعه ای پویا و سالم هدف گذاری نمود و رسانه ها نقش بسیار موثری در این رابطه دارند.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.