به گزارش پویشگران گیل:
انوش نصر ماسوله، هنرمند پيشكسوت و بلند آوازه و چهرهي ماندگار عرصههاي ديداري و شنيداري و گفتاري كشور با بيش از شصت سال حضور مستمر و موفق و درخشان، يكي از معدود فعّالان نامدار هنري است كه خوشبختانه همچنان قرص و استوار در زادگاهش شهر رشت باقي مانده و هيچگاه تمايل به آن نداشته تا براي هر چه بيشتر مطرح شدن در سطح كشور راهي پايتخت شود و جلاي وطن مادري كند. چرا که گیلان عزیز مادر سينما و تئاتر و شاخصترين و مهمترين مراكز فرهنگي، هنري كشور است. انوش نصراللهزاده ماسوله با نام هنري انوش نصر به سال 1318 خورشيدي در شهر رشت به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهر رشت طي نمود و از سال 1336 زير نظر محمدحسن ميلاني مدير تماشاخانهي گيلان با اجراي نقش در نمايشنامهي «نارنج مفقود» بازيگري را شروع نمود. بعدها زير نظر اساتيد بازيگري همچون: علي دريابيگي، محمدعلي جعفري، محمد صباحي آموزش ديد . وي از سال 1342 به عنوان نويسنده و مجري برنامه در راديو گيلان شروع به همكاري نمود و در طول فعالیت موفق به دریافت تقدیرنامههای مختلفی شد، بخشی از افتخارات و کارنامهی هنری وی :
– داراي لوح درجهي دو هنري از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ايران (كارشناس ارشد بازيگري)
– چهرهي ماندگار با دريافت لوح سپاس در همايش تجليل از هنرمندان استان گيلان، خرداد 1389
– دريافت لوح سپاس از حوزهي هنري گيلان در مراسم پاسداشت شكرانهي حضور، در سال 1380
– دريافت چندين لوح سپاس و ديپلم افتخار از سوي مقامات عالي كشور
– پذیرفته شده در طرح تکریم از هنرمندان پیشکسوت کشور، تحت امر معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران- تهران
– عضو پيوستهي انجمن بازيگران سينماي ايران
– عضو پيوستهي خانهي تئاتر ايران
– درخشش در آثار تصويري كارگرداناني چون ناصر تقوائي، رسول صدرعاملي، كمال تبريزي، مرضيه برومند، غلامحسين لطيفي، مهران مديري، بهروز افخمي، سيروس مقدم، سعيد سلطاني، مهدي صبّاغزاده، حسين سهيليزاده، اصغر هاشمي، پرويز شيخ طادي، غلامحسين ليالستاني، امير قويدل، فريدون حسنپور، فياض موسوي، جواد كهنموئي، مسعود رشيدي، محمّدرضا ورزی
55سال فعاليت مستمر، در مجموع 27 اثر تئاتري معتبر
– اولين حضور تئاتري در نمايش «تاريخ مفقود» سال 1336 در تماشاخانهي گيلان
– آخرين حضور تئاتري، شب روي سنگفرش خيس. نوشتهي زندهياد اكبر رادي، اجرا 88- 87 تهران، رشت
– گزيده آثار تلويزيوني: 1. كوچك جنگلي 2. آپارتمان 3. خاطرات شيرين دريا 4. جنگلبانان كوچك 5. سفر به ريشهها 6. پريا 7. لكلكها بر بام 8 . ورثهي آقاي نيكبخت 9. روزهاي مهآلود 10. قلب يخي 11. پس از باران 12. درياييها 13. مهر و ماه 14. خانهاي در تاريكي 15. راز كبود 16. رنگ زيتون كال 17. آواز مه 18. هتل پاپلي 19. بوي گلهاي وحشي 20. يك مشت پرِ عقاب 21. سلام 22. بيداري 23. سايه روشن 24. نردبان آسمان 25. قهوهي تلخ 26. آرزوي كوچك 27. برگ سبز چاي 28. مردان زمين 29. معمّای شاه 30. گذر از رنجها و…
– گزيده آثار سينمايي: 1. اي ايران 2. قرباني 3. مرغابي وحشي 4. ساعت 25 5. پسران جنگل شاقاجي 6. سردار جنگل 7. صداي پاي خدا 8. پشت پردهي مه 9. هميشه پاي يك زن در ميان است 10. بالاتر از آسمان 11. ميزاك 12. دوست داشتن را هجّي كن 13. زماني براي دوست داشتن.
مهمترين برنامههاي راديويي به عنوان مجري، نويسنده.
– توليدات سينماي گيلان- مركز رشت
1- مجري برنامهي تصویری پر بينندهي «سبد سحرآميز» ويژه كودكان و نوجوانان به مدّت چهار سال قبل از انقلاب
2- مجري برنامه «مسابقهي هفته» ويژه جوانان.
3- حضور در تلِتئاترهاي روايت آيينه، تكيّه حاجي، بعد از انقلاب.
گفتگوی اختصاصی سایت خبری پویشگران گیل با استاد انوش نصرالله زاده ماسوله لطفا از گذشته تئاتر گیلان برای ما بگویید. سوالی که شما طرح کردید به پهنای کهکشان است. الان من بیایم در مدت 2 یا 5 دقیقه یا نیم ساعت بگویم اینگونه بود ،این گونه آغاز شد و این گونه رشد کرد ولی کلی گویی میتوانم بگویم. این از زرنگی ما گیلانیها و ما رشتیها نیست بلکه بخاطر شرایط جغرافیایی بود که ما داشتیم ، الان من انوش نصر که اکنون جنابعالی میخواهید با من راجع به تئاتر گیلان صحبت کنم، شاید بتوانم ساعتها صحبت کنم که این از حوصله ی مخاطبان و خوانندگان خارج است. آن زمان به دلیل اینکه رشت به باور خیلی ها گذرگاه عمومی اروپاییها بود و آب راهی هم داشت و راه ورود اروپاییها به ایران از طریق انزلی و آستارا بود. نهایتا من اکنون 84 سال دارم نسل چهارم تئاتر گیلان هستم و قبل از من سه گروه دیگر هم بودند که کارهای درستی انجام دادند. آغاز تئاتر گیلان از کجا بوده است؟ آغاز تئاتر ما یک روایت میگویند که از آستارا شروع شده است چون بازرگانانی که از آن سو میآمدند برای اینکه 2 تا 3 شب میماندند و بچههای آستارا برای آنها کار تئاتر میکردند. این اتفاق در سال 1284 بود. یک روایت میگویند انزلی. آنها در واقع تئاتر کار نمیکردند،نمایش بود. چگونه وارد تئاتر شده اید؟ نسل چهارم، تئاتر گیلان هستم، نسل چهارم که میگویم ،یعنی من در سال 1336 آغاز بکار کردم یک جوان نوسبیل 16-17 ساله بودم، وقتی که خواستم به تماشاخانه گیلان ورود کنم، تنی چند از جوانان هم سن و سال من هم آمده بودند و به جهت اینکه مدیریت وقت تماشاخانه گیلان زنده یاد محمد حسن میلانی میخواست جذب نیروی جدید کند،اعلام کرده بود ، عده ی زیادی آمده بودند من هم همراه این عده اعلام تمایل کردم که میخواهم بازیگر شوم. از آن عده جماعت جذب بازیگر تماشاخانه گیلان، شاید من نفر دوم یا سوم بودم که جذب شدم. من شروع به کار کردم . آن زمان آموزشگاه و دانشگاهی نبود که بروم تحصیل کنم و مدرکی بگیرم، بشوم کارشناس یا دکترای تئاتر . آموزش آن زمان تجربی بود و سینه به سینه بود .شانسی که آوردم یک گروه از تهران آمده بودند،در صدر این گروه آقای محمدعلی جعفری بودند که آن زمان یک بازیگر تئاتر برجسته بود .کاری که آورده بودند به نام سه قلوهها بود. آنجا بازیگرانی چون خانم شهلا ،آقایان عبدی،نجات و جعفری بودند.با این گروه یک بازیگر دیگری هم بود که نیامد. از مدیریت تماشاخانه در خواست شد که یک بازیگر به گروه معرفی کند. از روی اتفاق مدیریت من را معرفی کرد. من با آن تیپ، یکی دو روز تمرین کردم و روی صحنه رفتم خوب هم درخشیدم .همراه گروه به لاهیجان و شهرهای دیگر رفتم. از استادان خود در آن دوران برای ما بگویید. به روایتی میگویند ما اولین مرکز استانی بودیم که تئاتر را حرفه ای انجام دادیم در تماشاخانه گیلان که من در سال 36 این سعادت را داشتم که نسل چهارمش باشم. یکی دیگر از مراکز استانها تبریز بود که عبور و مرور خارجیها زیاد بود و آنجا هم کار تئاتر زیاد میکردند. استادی داشتم بنام آقای محمد صباحی که یکی از بزرگ کارگردانان تئاتر تبریز بود و سن زیادی داشتند. من که در تئاتر پارس مجری برنامهها بودم. من 21 ساله بودم و استاد صباحی 65 سال سن داشت. به دنبال آن یک بزرگ مرد دیگری از تهران آمده بود رشت و به ما آموزش میداد. نامش علی دریاببگی بود. علی دریابیگی اهل انزلی بود. در بدو ورود به این شهر در منطقه غازیان هلال احمری بود که دریابیگی یک قطعه زمین به هلال احمر اهداء کرد تا آنجا سالن تئاتر بسازند. حتی روی یک تابلو برنجی نوشتند زمین اهدایی علی دریابیگی. ایشان دانش آموخته آلمان بود. نوع آموزش ایشان طوری بود انگار مادری دست بچه ی دوماهه اش را گرفته که راه رفتن یادبگیر. این گونه آموزش میداد و ما راحت درک میکردیم. نحوه آموزش شما چگونه بود؟ یک روز آقای دربابیگی نقشی به من داد که بازی کنم و متنی را هم داد که مطالعه کنم که ببیند توان اجرایی ما چگونه است. در بین نقشهایی که تقسیم شد یک نقش، نقش شیطان بود که به من رسید که بازی کنم.این گفتار من میتواند برای خوانندگان و مخاطبان شما مفید باشد. آن روزی که آقای دریابیگی آمد که کار ما راببیند چون من شیطان را باید بازی میکردم خواستم صدای شیطان را در بیاورم و یک مرتبه گفتم اوه اوه اوه . ایشان ایستادند و به من گفت: این چه ادا و اصولی است که در میآوری؟ گفتم استاد من نقش شیطان را بازی میکنم و دارم ورودم را اعلام میکنم. به من گفت: تو شیطان را کجا دیدی که این طور میخندد؟ گفتم من شیطان را ندیدم ولی من اساتید خودم را دیدم که در نقش شیطان این گونه میخندند. چون آن زمان مجری برنامههای رادیویی بودم خوب میخندیدم و گریه میکردم. شاید من یکی از بهترین صداپیشه های آن دوران رادیو بودم. استاد گفت: قبول شیطان این طور می خندد ولی تو باید یک فرق داشته باشی، یک نوآوری بایستی انجام دهی، اگر مثل آن بخندی مثل آنها میشوی تو باید یک فرقی داشته باشی یک نوآوری انجام دهی که بگوییم شیطان جدید این است .گفتم:حالا من باید چه کنم؟ گفت: تو فکر میکنی شیطان را چه میبینی؟ اول آن شخصیت را ببین بعد باید بتوانی یک نوآوری انجام دهی.گفتم: شیطان را در شمایل یک مار بوآ میبینم.گفت: خیلی قشنگ است. حالا در یک خیابان در حال عبور هستی یک دفعه یک مار بوآ جلویت سبز شود عکس العمل تو چیست؟من گفتم :وای. گفت: همین است. جا میخوری و یک داد میزنی وای. از صندلی پایین بیا و پایت را محکم به زمین بزن و بگو وای، مخاطبینی که خواب هستن بیدار میشوند. این کارها نوآوری است که مخاطبین را نگه میدارد. بازیگرتئاتر همیشه باید نوآور باشد، اگر تکرار مکررات کند تیپ میشود دیگر شخصیت نیست. یک روز یکی از دوستان چانچو داشت و دو تا زنبیل داشت بارش را گذاشت زمین و عکس العملی نشان نداد. به او گفت: آقای بدرطالعی؟ تو چه کاره هستی؟ گفت: من یک چانچوکش هستم. استاد گفت:بارت چیست؟ گفت: نمیدانم. استاد گفت: از کجا میآیی؟گفت: من از پنج فرسخ پیاده آمدم.استاد گفت: تو از پنج فرسخی پیاده آمدی ولی خسته نیستی. فکر کن داخل زنبیل تو هندوانه بود. تو پنج فرسخ پیاده با بار هندوانه آمدی سریع بارت را زمین گذاشتی، انگار از همین پشت آمدی، تو باید ابتدا باور کنی که چه کسی هستی .چون هنرمند تئاتر ابتدا باور نکند، نمیتواند به مخاطب بباوراند. شاید بارت شیشه باشد تو یک باره محکم به زمین میزنی شاید بشکند. تو باید همه چیز را نزد خود تحلیل کنی بعد آن را به مخاطب انتقال دهی و الا مخاطب که عقل کل است،نمیپذیرد. راز ماندگاری شما در تئاتر چیست؟ در تماشاخانه گیلان بازیگری به نام آقای نجات بود. از ایشان سوال کردم من چه کاری انجام بدهم که در تئاتر ماندگاری داشته باشم؟ ایشان یک نسخه ای برای من نوشت و گفت: اگر این کار راه انجام دهی میتوانی ماندگار شوی و الا آب در هاون کوبیدن است. گفتم: چه کاری باید انجام دهم؟ آقای نجات به من گفت:اگر میخواهی در تئاتر ماندگار باشی، از الان فارسی صحبت کن (من در آن سن گویش محلی زیاد داشتم). چون تئاتر باید زبان رسمی مملکت باشد. چون تئاتر بینندگان مختلف دارد و باید زبان رسمی را 99 درصد بدانید. حالا من روی صحنه بروم و رشتی صحبت کنم یا لنگرودی، درصد زیادی از مردم گویش من را متوجه نمیشوند. آقای نجات گفت:از الان فارسی صحبت کن، گیرم دوستانت تو را مسخره کنند، آنها که نمیدانند که تو آمدی تئاتر کار کنی. گفت: از هم اکنون رادیو گوش کن هرچه گوینده خبر میگوید تو هم مثل او بگو .از هم اکنون هرچیزی که میخوانی بلند بخوان که خودت بشنوی.به من گفت:اگر از الان این کارها را انجام دهی در آینده بازیگر موفقی خواهی شد. همیشه بسیار مطالعه داشته باش .هیچ وقت نگو که چیزی یاد نگیرم، چون در طبیعت آن قدر ناشناخته ها هست که تو هیچ موقع نمیتوانی به مقام آگاهی کامل برسی. این گونه شد که من تا امروز 62 سال است که کار تئاتر میکنم. خدا را شاکر هستم که به رتبه ای رسیدم که مردم به این باور رسیده اند که من یک بازیگر تئاتر هستم. فرق نمایش و تئاتر در چیست ؟ کار تئاتر برگرفته از متن است ، درست مانند خانهسازی . اگر خانه ای را که میخواهیم بسازیم یک ، دو، سه طبقه باید نقشه داشته باشد . اگر میخواهیم برج بسازیم نقشه باید کاملا با دقت طراحی شده باشد که همه چیز سر جایش قرار گرفته باشد. پس در نگاه اول تئاتر باید یک متن درست داشته باشد ،متن درست 50 درصد راه موفقیت برای کسانی که میخواهند تئاتر اجرا کنند، است. الان من که حدود 62 سال است که فعالیت تئاتری دارم بخواهم بنویسم، نمیتوانم مانند نویسندگان بزرگ بنویسم. من در مقابل آنها مثل عریضه نویس زیر پستخانه هستم که دارد متن مینویسد. نویسندگان بزرگ متنی را که میخواهند بنویسند ،تمام مسائل کشوری و جهانی و دیگر مسائل از جمله مسائل اخلاقی و آموزشی را لحاظ میکنند تا آن متن بتواند تاثیر در حال مخاطب بگذارد. من همیشه می گویم فرق تئاتر با نمایش از عمق اقیانوس است تا سطح کهکشان. نمایش چیزی هست که شما میتوانید هرچیزی را ارائه دهید. زمانی به نمایش تئاتر میگوییم که نامه داشته باشد. آن نامه میتواند نمایش را در حد یک تئاتر ارتقا دهد. آن نامه هم باید پر محتوا باشد .متن و نقشه قوی داشته باشد آن تئاتر ماندگار ی دارد.اگر یک تئاتر متن خوبی داشته باشد میتواند ماندگار ی داشته باشد. به روایتی میگویند متن تله موش آگاتاکریستی هفتاد سال روی صحنه بود چرا؟ چون متنی داشته که مردم را مسخ می کرد. تحلیل متن چه نقشی در کار بازیگر دارد؟ چندی پیش تئاتری را دیدم و از من خواسته شد تجزیه و تحلیل کنم،گفتم:چندی پیش متنی را در یکی از دفاتر فیلم سازی در تهران دیدم که خیلی قشنگ بود جمله این بود، “سوختن به نمایش درنمی آید، آتش بگیر”. این بهترین شعار سینما در آن زمان بود،یعنی تو جلوی دوربین بگویی وای وای سوختم ،نه این گونه نیست،تماشاچی باید سوختن شعله تن تو را ببیند تا این حد. اگر آن را ارائه دهی میگویند: بله این طرف خیلی هنرمند است ولی اگر ادا و اصول در بیاوری میگویند: این دلقک است. حرف کلی من این است که بازیگر تئاتر باید آنقدر مقتدر و آگاه باشد، مخاطبان خود را عالم بدانند چون عقل کل هستند،متوجه میشوند که چه اتفاقی در حال وقوع است. ما باید حساب کار خود را داشته باشیم و خودمان را لو ندهیم. جلوی دوربین سینما دیالوگ حفظ نباشیم به مشکل بر میخوریم. الان صدابرداری سر صحنه است، ولی آن موقع صدا سر صحنه فیلم برداری نبود و بازیگر هم سواد نداشت که دیالوگ خود را حفظ کند. کارگردانها هم که یکم سواد داشتند به بازیگر میگفتند:اگر دیالوگ را نمیدانی اشکال ندارد هرچه میخواهی بگو حتی فحش باشد. سرصداگذاری،صداپیشگان کلام میگذارند. اگر می خواهی بلند بگویی بشمار یک، دو، سه، چهار… مشکلی نیست ،صداپیشگان کلام میگذارند .دیگر الان سر صحنه فیلم برداری صداگذاری است، بازیگر حتما باید متن را حفظ باشد. بازیگری که اشراف به حفظ کردن دیالوگ نداشته باشد نمیتواند حق مطلب را ادا کند، نمیتواند تک تازی کند. آنقدر باید مطلب را درک کند تا بتواند آن را به مخاطب انتقال دهد. تمام حرف من این است که اگر بازیگر بخواهد به فواره هنرمندی برسد باید اهل مطالعه باشد. خود میلی نباشد که بگوید من بلد هستم ،باید جمله به جمله متن را تحلیل کند. به آن حد رسید که باورپذیر بود به همان سبک و سیاق ادا کند. من خیلیها را دیده ام که انگار نه انگار در قبال انقال معلومات به مخاطب مسئولیتی دارند، در رادیو و تلویزیون هم به همین شکل است.من خوشبختانه از سال 36 که وارد تئاتر گیلان شدم و از سال 41 وارد رادیو شدم، بیش از 8 تا سال 9 کار در رادیویی دارم. یکی از پرکارترین صداپیشگان رادیو بودم و بعد همکار تلویزیون شدم. من بارها و بارها پیش آمد یک دیالوگ خودم را تحلیل کردم و به همان نقطه ای باید برسیدم رسیدم که دیالوگم را بگویم. مخاطبان در عین حالی که من دارم صحبت میکنم، حرکات موزون من را ببینند و دیالوگ من را میشنوند اگر من بخواهم از روی شکم حرف بزنم تاثیر گذاری ندارد. یعنی او پذیرفت که من آدمی هستم که در قالب هنر جایگاهی دارم. دیدگاه شما درباره هنر چیست ؟ به زبان ساده بگویم هنر یک کلمه بیشتر نیست، هنر یعنی زیبایی. زیبایی یعنی مورد توجه همگان قرارگرفتن .سمبل زیبایی گل است. آیا هر گلی زیباست؟ من میگویم خیر . گلی زیباست که عطر بدهد.پس گل باید باز باشد، بوی عطر بدهد و دلنشین باشد تا گل بشود. جمله ای را برای هنرجویان بیان می کردم. در جهان حرفه زیاد است همه هنرمند هستند. در هرکاری هنر جلوه کند.در این جا ملاک کار است. آن کار باید آنقدر قشنگ باشد که بله، این است. اکنون آمدند و هنر را طبقه بندی کردند و گفتند هفت هنر و گفتند هنر هفتم سینما است. سیما هنر نیست، صنعت است چون اگر ابزار نداشته باشی سینما ارزشی ندارد. هنر یعنی از هیچ، چیزی ساختن. اخیرا هنر هشتم هم کشف شده است که به ژاپنیها متصل میکنند و میگویند هنر هشتم روابط عمومی و ارتباطات است. اگر یک انسان روابط اجتماعی داشته باشد در سطح تمام هنرها قرار دارد. اگر روابط اجتماعی نداشته باشد کسی محلش نمیگذارد وضعیت حال حاضر تئاتر گیلان چگونه است؟ مورد خوبیست ولی قرار نیست که ما اولین شهر در ایران هستیم که کار تئاتر کردیم،نباید موردی کار کنیم باید همه کارهای ما معدل بالا داشته باشد. این کار عملی نمیشود مگر آنکه ما سرمایه گذاری کرده باشیم .من بازیگر سه، چهار ماه تمرین میکنم پایان کار ماچ و بوس تا کار بعدی. این طور نمیشود.کسی که می خواهد به کار دعوت کند باید تعهدات زندگی مرا برآورده کند. باید کارگردان و تهیه کننده حق و حقوق من بازیگر را بدهد و حداقل برای هر اجرایی با من تسویه کند. یکی از همکاران به کارگردانی میگفت: من چند ماه در کنار شما این طرف و آن طرف خواهم رفت در انتهای کار چه چیزی میخواهی بدهی. به باور من در راس دولت باید حمایت کند،اگر دولت حمایت کند،ما هم تئائر بهتری را ارائه میدهیم.الان هم میبینیم که اکثرا نمایش نامه خوان هستند.من تا الان دو هزار نمایشنامه ی رادیوی دارم که همان کارهای رادیویی من از سال چهل و سه است که میتوانم،در یک لوحه فشرده به شما ارائه دهم.
آیا در حال حاضر شما در رشت تئاتری را دیده اید که از آن لذت برده باشید؟ بله .چند وقت پیش تئاتری به نام کلفتها را تماشا کردم،شاید یکی از نادرترین تئاترهایی بود که من در گیلان دیدم. آن گونه این کار متن داشت، آنقدر در آن کار ذوب شده بودند ،آنقدر خلاقیتهای کارگردانی داشت، طراحی لباس و میزانس آن بسیار خوب بود و موسیقی عالی ،حرکات موزون بینظیر که من کیف کردم آن کار را دیدم.یک آثار ماندگار تئاتر در گیلان بود که همین طور شد. صحبت شما به جوانان و افراد علاقه مند به تئاتر که وارد این عرصه می شوند چیست؟ آرزو میکنم جوانانی که پا به این راه میگذترند، این کار را جدی بگیرند،انعطاف پذیر و مسئولیت پذیر باشند. هنرمند آینه جامعه است. خیلیها به تماشای ما مینشینند و از حرکات و گفتار ما تاثیر میگیرند. در واقع آن روز که آینه گیری به دست خود بشکن که آینه شکستن خطاست. مادر در برابر دیگران آن آینه هستیم که دیگران باید تاثیرپذیری را از ما بگیرند،خودش را مرتب و منظم کند نه اینکه آلودگی از هر جنس داشته باشد که نتواند خودش را مرتب و منظم کند. اگر بخواهیم ما یک مقدار اخلاقی صحبت کنیم هنرمندان معلم اخلاق هستند انسان باید اخلاق داشته باشد اگر نه آدم است.فرق انسان آدم از قهر اقیانوس تا سطح مریخ است. این قدر انسان با آدم متفاوت است .کمال انسانی باید در تمام امور انسانی باشد. یک اصطلاحی است که میگوید : “خوب می خواهم، زود میخواهم، خیلی میخواهم. “بچه های این دوره هدفشان همین است،یعنی میخواهند زود در قاب هنر مطرح بشوند.در حالی که این گونه نیست به همین دلیل هیچ موقع نمیتوانند یک بازیگر باورمندی باشند.مگر اینکه موهای سیاهایشان،سفید،دندانهای سفیدشان سیاه شود. با مطالعهی زیاد،در همان نقشی که دارند مسئولیتپذیر باشند. سخن شما با مخاطبان و خوانندگان ما چیست؟ در حاضر هم خدا را شاکر هستم که نشان درجه یک هنری را دارم. نشان درجه یک هنری را در استان گیلان سه نفر دارند که من نفر دوم هستم. این نشان برابر با دکترا است و حتی مصوبه مجلس است که اگر جوان بودم میتوانستم در دانشگاه تدریس کنم. اگر من جوان بودم میتوانستم با توجه به داشتن گواهینامه هنر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یک مدرک محکمه پسندی داشته باشم . الان که 84 سال دارم این مدرک در این حد است که بگوید تا این حد اوج گرفتم.من عضو موسسه ی هنرمندان پیشکسوت کشور هستم. آنجا تمام هنرمندان درجه یک کشور عضو هستند .من ساکن رشت هستم. وقتی که به آنجا میروم اکثر افراد دور من جمع میشوند. چرا؟ چون بین آنها جایم را باز کردم. من برای آنها خوب صحبت میکنم و همچنین کارهای من را میبینند با هم ارتباط مجازی داریم. چرا؟ چون آنگونه خودم را تعرفه کردم که باور پذیر شدم. من بیش از 300 تقدیرنامه و گواهینامه دارم،من آن توانمندی را داشتم که کاری بکنم که مرا خوب ببینند. اگر من بد میبودم و بد اخلاق بودم کسی من را نمیپذیرفت. اکثر جاها افراد مختلف من را میبینند و اظهار لطف میکنند که این همه تلاش خودم است. درپایان بگویم: “هنرمند باید کاری بکند که در طول دوران فعالیتش به جایگاهی برسد که در آخر عمر دغدغه ای نداشته باشد.”
تهیه و تنظیم : مرتضی جلیل نژاد ماسوله
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.